فصل اول تابستان

ساخت وبلاگ
امروز با اينكه صبح زود بيدار شدم ولي نشد درست و حسابي درس بخونم. يكدفعه به سرم زد اتاقمون رو اساسي تميز كاري بكنم كه البته خيلي از كارش موند. ظهر هم رفتم دندانپزشك. بالاخره فك پايين رو هم ارتودنسي كرد. اين دكتر كارش خوبه ولي خيلييي معطل ميكنه! من به اصرار خواهرم ارتودنسي كردم. البته خودم هم ميخواستم ولي عقب مينداختم. تا اينكه خواهرم گفت من اگه جاي تو بودم طلا ميفروختم و برا دندونم خرج ميكردم. خواهرم شيرين ، خيلي ريز بينه و به تمام جزئيات چهره حساسه. مثل من بيخيال نيست.... البته من هم ديگه نيستم. اونروز تو اينه ديدم كم مونده خط اخم پيدا كنم. ميخوام برم بوتاكس. البته خيلي هم پيدا نيست ولي بهر حال برا پيشگيري خوبه. تو فانتزي هام ليفت مژه و ابرو ميكنم، ژل تزريق ميكنم، فيلر بيني و رنگ مو .... و اين درحاليه كه صورتم صد در صد ارگانيكه:) + نوشته شده در یکشنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 23:33 توسط پریا  |  فصل اول تابستان...
ما را در سایت فصل اول تابستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavienrose بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت: 22:15

عصر داشتم درس ميخوندم كه يكدفعه گرسنم شد. بلند شدم شام درست كنم. گفتم ماني هم الان از كار ميرسه گرسنه ست. همينكه ماكاروني رو گذاشتم دم بكشه، ماني ز زد گفت امروز تولد دوستم ساسانه ميريم قليون بكشيم.... گفتم من گرسنم شاممو ميخورم. نميدونم شايدم صبر كردم. آخه من ظهر زنگ زده بودم بهش گفتم امروز بريم برا اتاق جديدمون موكت بخريم. ميخوام اتاقمون رو عوض كنيم. اتاقي كه تختمون رو گذاشتيم موقعيت جغرافياييش خيلي بده. زمستانهاي سرد و تابستانهاي گرم داره. ميخوام تختمون رو ببريم اونيكي اتاق كه خيلي هواش خوبه ولي موكتش داغونه. وقتي عصر زنگ زد من فكر كردم ميخواد بگه حاضر شو بريم موكت بخريم... نگو تولد دوستش ميره. اصلنم حسود نيستم! + نوشته شده در دوشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 19:27 توسط پریا  |  فصل اول تابستان...
ما را در سایت فصل اول تابستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavienrose بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت: 22:15

مادر عزيزم برام ماشين ظرفشويي خريده و الان اومدن نصبش كنن. فصل اول تابستان...

ما را در سایت فصل اول تابستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavienrose بازدید : 43 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:19

نه تومن پول دارم. نميدونم آبميوه گير و بوفه بخرم باهاش يا ربع سكه؟يعني كدومش؟

+ نوشته شده در دوشنبه سوم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 1:53 توسط پریا  | 

فصل اول تابستان...
ما را در سایت فصل اول تابستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavienrose بازدید : 63 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:19

ديروز وقت مشاور داشتم. همون مشاوري كه كمكم كرد براي تغيير رشته م تصميم بگيرم. ديروز هم رفتم كمي راهنماييم كنه براي شروع خوندن منابع. چون وقت اضافه داشتم از زندگيم گفتم. البته جلسات قبلي هم از خودم و ماني گفته بودم. اينبار هم از ماني گفتم. از اينكه با پدرش قهره. گفتم پدر ماني جزو معلمهاي نمونه شهره و تو كارش موفق بود ولي تو خونه با زن و بچه ش پرخاشگر بود. كه يكدفعه مشاور گفت خب شايد تو خونه طوري باهاش رفتار ميشده كه عصبيش ميكرد. من مخالفت كردم بااينحرفش. چندتامثال زدم. ولي مشاورم گفت : علم من اينو رد ميكنه كه يه نفر بيرون از خونه خوب باشه و تو خونه پرخاشگر، مگر اينكه اعضاي خانواده عصبيش كنن. . ازم خواست زود قضاوت نكنم.بنظر شما يعني چنين چيزي ممكن نيست؟ اينكه كسي رفتارش با خانواده مغاير با رفتارش در اجتماع باشه؟ + نوشته شده در جمعه هفتم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 1:31 توسط پریا  |  فصل اول تابستان...
ما را در سایت فصل اول تابستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavienrose بازدید : 61 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:19